رویکرد عقلگرا سالهای متمادی بر فضای آموزش ارزشها حاکم بوده است. تمرکز یکجانبه و افراطی بر این رویکرد، سبب غفلت از بخش وسیعی از یادگیریهای ضمنی انسان و داوریهای اخلاقی شهودی او ـ که منشأ بسیاری از رفتارهایی اخلاقی هستند ـ شده است. مسئله این پژوهش آن است که چرا آموزشهای مستقیم و استدلالی در حوزه ارزشها، بهتنهایی تحقق اخلاق را در رفتار متربیان تضمین نمیکند؟ بهنظر میرسد آموزش مستقیم و کلامی ارزشها، تنها منبع یادگیری اخلاقی انسان نیست؛ بلکه بخش وسیعی از یادگیریهای انسان بهصورت ضمنی و در قالب تجارب واقعی او صورت میپذیرد. برای بررسی این فرضیه، دیدگاههای جدید در مورد یادگیریهای ضمنی، عملی و ادراکات شهودی بررسی و اثبات شده است که یادگیری اخلاقی انسان از دو طریق مستقیم و ضمنی صورت میگیرد و البته با وجود همکاری و تعامل این دو شیوه، اغلب داوریها و اعمال اخلاقی ما بهصورت شهودی انجام میگیرد. این داوریها ریشه در تجارب اولیه زندگی و تعاملات غیرکلامی فرد ـ محیط دارد که از یادگیریهای ضمنی ناشی شدهاند. در پایان نیز پیشنهادهایی برای اثربخشی بیشتر برنامههای آموزش اخلاقی مطرح شده است.